یسنای منیسنای من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
عشق ابـدی من وامیـرمعشق ابـدی من وامیـرم، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

یسنا عشق مامان

پست ثابت...

 

(((به وبلاگ یسنا کوچولوی ما خوش اومدید)))

 

...ماشاالله یادتون نره...

 

 

محرم آمد و دوباره داغ دلمان تازه شد...

از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟

یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟

 

بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام

بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟

 

اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید

محشر الله الله است می دانی چرا؟

 

یک بغل باران الله الصمد آورده ام

نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟

 

راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف

راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟

 

از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست

فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟

 

از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید

انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟

 

از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد

باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟

 

یا حسین به مادرمان بانوی دو عالم قسم داده بودم

که تا امسال دامنم را از عطر کودک پر کند.و بانو نیز

همچنین کرد.و من پای قولم هستم که هر سال کودکم

را برای تو و علی اصغرت سبز پوش کنم.امیدوارم که

بپزیرید...

دوستای گلم شرمنده همگیتونم.ببخشید که چند وقت نبودم.

اداره کردن دو تا وب برام خیلی سخته.ولی بخاطر بعضی از

هکر ها مجبورم.ببخشید که پست 2 ماهو یکجا گذاشتم...

4 پست پایین تازه هستن...

شیرینیه زندگیمون...

سلام دوستای گلم و سلام دخمل ملوسم: دخملکم.جدیدا خیلی شلوغ شدی.و اصلا یک جا بند نمیشی منه بیچاره فقط دنبال شمام تا خدایی نکرده اتفاقی برات نیافته الهی فدات بشم مامانی.عزیزم دیروز خودت به تنهایی تونستی 3 قدم برداری و بعد اون حرکتت شدیدا ذوق کردی و دوست داشتی دوباره تکرارش کنی.من و بابایی هم که داشتیم ذوق مرگ میشدیم. خیلی خوشحال شدیم.دخملکم اینجا هوا خیلی سرد شده و ما بخاریمونو روشن کردیم.و شما روز اول همش میخاستی بهش دست بزنی.منم یه بار بغلت کردم و بردمت جلو بخاری و گذاشتم دستتو بزنی تا دستتو زدی منم گفتم جییییییز و تو هم گرماشو حس کردی از اون روز تا بخاریرو میبینی یا یکی میاد خونمون با دستت ب...
17 آبان 1393

10 ماهه شدنت مبارک عزیزم...

خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی؛ تو دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدمی تو زندگی خیلی خوبه چون که خدا تو رو داده روز تولدم، برام فرشتشو فرستاده خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم آورده دنیا یه دونه اون یه دونه پیش منه خدا فرشته هاشو که نمی سپره دست همه تو، نمی اومدی پیشم من عاشق کی می شدم به خاطر اومدنت یه دنیا ممنون توام تو رو سپرد دست خودم دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم عشقه من ماهه شدنت مبارک...   کارهای جدید دخملم: 1:دخملی بای بای میکنه 2:یسنا خانم تا از یه جایی میگیره زود دستاشو ول میکنه و 40 ثانیه ...
17 آبان 1393

از پاييز بدم مياد...

سلام دوستاى گلم و سلام دخملکم ... واااااى من از پاييز متنفرم.خيلى بدم مياد از اين فصل. يسناى گلم الان 3 روزه سرما خورده و خيلى حالش بده. شديدا گلوش درد ميکنه و صداش گرفته. بيچاره بچم اصلا حوصله بازى نداره. دوستت دارم دخترکم ايشالا زودتر خوب بشى ... ...
17 آبان 1393

اش دندونیه دخملم...

انار دونه دونه دختری دارم دوردونه   انار دونه دونه سه چهار روزه که یسنا  گرفتار دندونه انار دونه دونه توی دهان یسنا یه گل زده جوونه گل نگو مرواریده مثل صدف سفیده... سلام دخمل نازم دخملکم.بالاخره شما هم صاحب مروارید شدی.الهی مامانی فدات بشه. اولین مرواریدت مبارک باشه مامانی روز سه شنبه متوجه شدیم که یه کوچولو از لثه نازت پاره شده.و مرواریدت میخواد جوونه بزنه.که بالاخره روز پنجشنبه بیرون زد.و من و زندایی و مادر جون برات اش دندونی(همون دیشلق خودمون)برات د...
17 آبان 1393

ما برگشتیم.

ما برگشتیم....  سلام دخمل من                                                               عزیزم روز چهارشنبه با مامان و بابای من به همراه دایینا به طرف دیار و  شــهر من حرکت کردیم.رفتیم ماکو. البته خونه دایی یاسر چون تو بازرگانه رفتیم اونجا شبرو موندیم اونجا. بعدش رفتیم روستا خونه انا جون.وای که چقد هوای اونجا عااااااااالی بود.خیلی خوب بود.ولی حیف که بابایی نبود...             ...
25 شهريور 1393

تولد من و بابا و سالگرد ازدواجمون و 9 ماهگیه یسنا...

  سلام گله خوشبوی مـــــــــن عسلکم همون طور که گفتم:                                                                      15 شهریور تولد من و بابایی بود.و همچنین سالگرد ازدواجمون و 9 ماهــــــــــگیه تو. یعنی 4 تا مناسبت تو یه روز.میبینی چقد متفکریم ما؟؟؟؟همرو تو یه روز انداختیم که یه کادو بخریم واسه همش   خخخخخخ.شوخی کردم.ولی اون موقع که با بابایی اشنا شدم فهمیدم تولد اونم 15 شهریوره غافلگیر شدم.چون منم 15 شهریوری ام. واسه ...
25 شهريور 1393

اتفاقات جدید دخملیم...

     سلام عشق مامان دخترم:ماشالا دیگه شدیدا شلوغ شدی.همه رو میشناسی.هم خانواده پدری و هم خانواده من رو...صبح تا شب با خودت حرف میزنی.جیغ میزنی در حد لالیگا.و دلبـری میکنی اونم چه دلبری...عاشق بابا امیر هستی.وقتی میگم بابا کو به در خونه نگـاه میکنی و میگی بابا بابا.میگم ساعت کو به دیواری که ساعت داره نگاه میکنی.میگم لوستر کو به لوستر نگا میکنی و همراه نگاه کردن ذوق میکنی داد میزنی و دست و پا میزنی.میگم اب به جا ابیه یخچال نگا میکنی و کلی چیزایه دیگه که حضور ذهــن ندارم.الهی من فداتی دخملم بشم...                          &...
10 شهريور 1393

عسل مامان و مهمونیه ما...

             سلام نفسه مامان دخمل نازم.بخاطر تنبلیم و تاخیرم منو ببخش.البته یکم مقصرش خودتی که اصلا نمیذاری پای نت بشینم.یکی هم اینکه این چند روز اصلا حس و حال نوشتن نداشتم.دوست داشتم بیام وعکسای جدیدتوبذارم ولی تا مینشتم پای نت حوصلم نمیکشید.به هر حال بگذریم.                                        ولی امروز اومدم تا وب قشنگه دختره قشنگمو ب آپم...عزیزم نمیدونم چرا ولی انگار شما قصد دندون دراوردن نداری.ولی همه میگن که خوبه دیر در بیاره.میگن از اونطرف دیردندوناشو میریزه.ول...
3 شهريور 1393