الـــــهــی قربونـــــت بـــــشم کوچـــولــوی مــــن.
منــ فــدایــ خنـــده هـــاتـــ
دخمل ناز من.الهی مامان فدات بشه.من وبابایی عاشقانه دوستــت داریم.
و از این که خـدای مهربون تورو به ما داد روزی هزار بار شاکریم و قدردانش.
عســلک من.روز به روز شیـــــــرین کاریات زیادتر میشن.الان دیگه میــتونی
براحتی غلط بخوری و دمر بشی.وقتی مینشونمت میشینی و دیــگه مثــل
قبل زود خسته نمیشی.شدیدا شیــطون شدی.طوری که وقتی میذارمــت
زمین زود برمیگردی.و خیلی خطراک شدی بخاطر همین اصــلا نمیتونم یـــه
لحظه تنهات بذارم.وقتی بغلمون میکنیمت وقتی که از یه چیزی خوشــــــت
میاد زود خودتو میخوای پرت کنی روش و بگیریش.الــــهی من فدات بشـــم.
راستی مامانی شدیدا واسه همه میخندی.ولی وقتی جایی میریم یاکسی
میاد خونمون اولش بد جور غریبی میکنی و اصلا بغل کسی نمیری و فقــــط
گریه میکنی.ولی انقد شیرین گریه میکنی که دل همه واست ضعف میــــره
خندیدنــــت هم که یه چیز دیگس.وقتی تو میخندی دنیای من عوض میشـه.
دخملیه من شدیدا عاشق بابا امیرشه...وقتی بابایش میــــاد خونه طفلیــــــ
بچم انقد ذوق میکنه.بابایی هم عاشق این کارای دخملیشه...
الــــــــــهی فــــــدای دوتاتـــــونم بـــشم مـــــــن
یسنا عسل رفته پشت فرمون ماشین بابایی
جوجو موقع با تعجب نگا کردن
جوجو موقع خجالت کشیدن
عسلک در حال در اوردن پستونک از دهنش
ووووی فدات بشم من.یه عکس 4ماهگیه یسنا که از بین پوشه عکسا پیداش کردم